هوش اخلاقی اشاره به توانایی اعمال اصول اخلاقی در اهداف شخصی، ارزش ها و فعالیت های فرد دارد و به مفهوم ظرفیت وتوانایی درک مسائل خوب از مسائل بد است.
امروزه در تجزیه و تحلیل رفتار سازمان ها، پرداختن به اخلاق و ارزش های اخلاقی یکی از الزامات است؛ زیرا نماد بیرونی سازمان ها را رفتارهای اخلاقی آنها شکل می دهد.
استرس در مدیریت رفتار سازمانی از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است و از آن جایی که شرایط کار دایما درحال تغییر است، این بحث همواره با درجات مشخصی در رابطه با مسایل مرتبط با کار در سازمان ها وجود دارد و در چند دهه اخیر آهنگ حرکت زندگی شتاب بیشتری گرفته و تحولات در دنیای کار به صورت جدی تری خود نمایی نموده است.
این واقعیت که سیستم های تولید به هنگام محصولات استاندارد شده تولید می کنند، خود منجر به وجود آمدن روش های کاری استاندارد شده می شود و باعث تربیت کارکنانی می شود که با وظایف خود آشنا هستند و وسایل و تجهیزان استاندارد شده را در کارها به کار می برند.
تولید به هنگام ( Just-in Time ) تفکر در سیستم تولیدی است که به دنبال حذف سرچشمه های اتلاف است. با از میان بردن سرچشمه های اتلاف در سیستم، JIT به دنبال کاهش زمان و هزینه های تولید است و پیدایش آن مربوط به زمان جنگ جهانی دوم و رقابت ژاپن با آمریکا بر سر سیستم های تولیدی بوده است و نخستین بار در کارخانه اتومبیل سازی تویوتا مطرح شد.
برنامه ریزی یک فرآیند پیاپی و کلیدی برای کامیابی مدیریت شماست. سوء مدیریت، علت اصلی ورشکستگی موسسه ها و سازمانهاست، مدیریت بد به صورت برنامه ریزی ضعیف خود را بروز می دهد.
هوش مالی مفهومی ذهنی است که به عملکرد یا کارهای خاصی اشاره دارد که ثروت را به زندگی شما میآورند. جیمی مکاینتایر در کتاب خود با نام «درسهایی که آرزو داشتم در مدرسه یاد میگرفتم» به مفهوم ماتریس هوش اشاره کرده است. او با استناد به این مفهوم روشهایی را برای مدیریت امور مالی پیشنهاد کرده و گفته است که چگونه به استقلال مالی برسید.
هدف از بودجهبندی این است که بتوانید دخلوخرجتان را کنترل کنید و روی موارد مالی مهمتر متمرکز شوید. فراموش نکنید که بودجهبندی زمانی معنا پیدا میکند که مدت زمان مشخصی برای صرف هر بودجه در نظر بگیرید.
میل به خرید اغلب برخاسته از تصمیمی نیمه آگاهانه است. در حقیقت 95 درصد اینگونه تصمیمات نیمه آگاهانه است. دانستن دلایل ناآگاهانه ای که مردم به واسطه آن خرید می کنند و استفاده درست و سودمند از این اطلاعات به یک فروش فوق العاده حتی فراتر از حد تصور فروشنده کمک خواهد کرد. مثلا باتغییر کلمات در یکی آگهی می توان بازده را دو برابر کرد. اینگونه ابزارهای روانشناسی محرک ترین عاملی است که یک فروشنده یا واسطه می تواند از آن برای فروش استفاده کند.
شایسته است «بازاریاب» با استفاده از علم روانشناسی نخست خود را بشناسد, درک دقیقی از تیپ شخصیتی خود داشته باشد, سپس دیگران را بشناسد و تیپ شخصیتی دیگران را تشخیص دهد, در این صورت در بازاریابی موفق می شود.