شیری گرسنه از میان تپه های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد، سپس در حالی که شکمی از عزا درمی آورد، هر از گاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید.
پادشاهی سه پسر داشت و باید از بین آنها یکی را به عنوان ولیعهد خود انتخاب میکرد.
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.
مورچه هر روز صبح زود سر کار میرفت و بلافاصله کارش رو شروع میکرد. با خوشحالی به میزان زیادی تولید میکرد. رئیسش که یک شیر بود، ....... ، از اینکه میدید مورچه میتواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود.
، از اینکه میدید مورچه میتواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود.
عقابی بر بلندترین شاخه درختی نشسته بود و کاری انجام نمیداد. خرگوشی از آن حوالی رد میشد. وقتی عقاب را دید گفت: به نظرت من هم میتوانم مثل تو بنشینم و کاری انجام ندهم؟عقاب در جواب گفت: البته که میتوانی. چرا که نه! خرگوش هم زیر سایه همان درخت دراز کشید و پس از مدتی به خواب رفت.
میلتون هرشی، کارخانهدار و نیکوکار آمریکایی و موسس کمپانی شکلاتسازی هرشی بود.
از آنجا که او و همسرش فرزندی نداشتند، به کارهای نیکوکارانه روی آوردند، میلتون هرشی زندگی سختی داشت و در فقر زندگی میکرد، از همین رو در سال 1871، میلتون مدرسه را ترک کرد و در چاپخانهای محلی که یک روزنامه انگلیسی- آلمانی را منتشر میکرد، مشغول کار شد.
زمانی که هند مستعمره انگلیس بود، در دهلی شمار مارهای کبری به حدی زیاد شد که انگلیسی ها مقرر کردند هر فرد در ازای مار مردهای که تحویل دولت میدهد جایزهای نقدی دریافت کند.
سربازی از کنار یک ستوان جوان گذشت و به او سلام نظامی نداد، ستوان او را صدا کرد و با حالتی عبوس به او گفت: تو به من سلام ندادی، برای همین حالا باید فوراً دویست بار سلام بدی
پادشاهی سه پسر داشت و باید از بین آنها یکی را به عنوان ولیعهد خود انتخاب میکرد